تفاوت لنز دوربین و چشم
تفاوت لنز دوربین و چشم
ما چهگونه به دنیا نگاه میکنیم و دوربین، چهگونه این دنیا را به تصویر تبدیل میکند؟ در پاسخ به چنین پرسشی باید گفت بین این دو مقوله، شباهتها و تفاوتهای متعددی وجود دارد. باید اشاره کرد نکتهیی که اغلب در مورد مقایسهی این دو مقوله نادیده گرفته میشود تاثیر ذهن بر تصویری است که توسط چشم تولید شده. بیشتر مردم معتقدند که «دیدن»، یک فعالیت ساده و پیش پاافتاده است؛
فقط چشمهایت را باز میکنی و به چیزهایی که در دور و اطرافت است نگاه میکنی! در حالی که بخشهای تشکیلدهندهی «دیدن» نظیر: حرکت، عمق، شکل، رنگ، اندازه و چیزهایی نظیر این، پس از طی کردن عملیاتی پیچیده، در سر پرداخته و در مغز، کنار هم چیده میشود.
اطلاعات تصویرییی که به چشم ما میرسد ابتدا تفکیک شده و سپس، از نو جمعآوری میشود. در حقیقت باید گفت جنبههای مختلف «دیدن» با زیرمجموعههای مغز سر و کار دارد و هرکدام از بخشها رمزگشاییِ یک جنبه از اطلاعات تصویری را برعهده دارد. این مرحلهبندیِ موازی، در بیش از سی نقطهی مغز (نظیر حرکت، رنگ، عمق و... غیره) انجام میشود و مغز، کاری میکند که «دیدن» به سوی «فهمیدن» سوق پیدا کند.
چشم ما درست مثل قاب تلویزیون یا کادر یک فیلم، فقط تصویرهای ثابت و غیرمتحرک را ثبت میکند. و این تصویرها به پشت مغز منتقل میشوند؛ جایی که به تصویرهای حرکتی ضمیمه میشود. در زمینهی «دیدن»، جنبههایی از پیچیدگی مغز وجود دارد که نیاز دارد تا در زمان قالبریزی یک نما (آنهم نمایی که ممکن است تنها برای چند ثانیه به نمایش گذاشته شده باشد) مورد اهمیت بیشتری قرار بگیرد.
تداوم اندازه
یک تصویر، اگر با یک زاویه لنز و در فاصلهیی مناسب به ثبت رسیده، و در ضمن، با فاصله و اندازهی مشخص به نمایش گذاشته شده باشد میتواند بازتاب دهندهی تصویر ارائه شده توسط شبکیهی چشم باشد ولی چنین تصویری لزوماً نمیتواند به همان شکلی باشد که بیننده با چشمش دیده است. در این شرایط، دوربین، تصویر واقعی و منظمی را می گیرد. ولی از آنجا که ما دنیا را به عنوان یک تصویر منعکس شده از چشم نمیبینیم تناسب تصویر ممکن است اشتباه به نظر برسد. به عنوان مثال یک توریست، از یک کوه با ابهت و باشکوه عکس میگیرد اما وقتی به نسخهی چاپ شدهی همان عکس نگاه میکند مایوس و سرخورده میشود. چرا؟ چون تصویر کوه در مقایسه با آنچه که او از چشمانداز آن به یاد دارد خیلی کوچکتر به نظر میرسد!
عدم تناسب بین تصور ما از آنچه میبینیم و تصویری که دوربین، از همان سوژه ثبت میکند یک تغییر شکل ادراکی است به نام: تدوام اندازه. و گرایشی است در ترمیم سیستم ادراکی؛ برای ایجاد تغییراتی در تصویر شبکیهی چشم با در نظر گرفتن فاصله. در تصویر ارائه شده توسط شبکیهی چشم، اندازهی تصویر شخصی که از یک ناظر ساکن دور میشود به اندازهی دو برابر فاصلهاش از بیننده نصف میشود
باید اشاره کرد ارتباط میان اندازهی تصویر و فاصلهی آن ثابت است اما در نحوهی ادراک و بینش طبیعی به صورت ثابت دیده نمیشود. در حقیقت، نحوهی دیدن میتواند اندازهی دریافت شده را با آگاهی ما از اندازهیی سوژهیی که دور شده و عقب رفته تنظیم کند. ما برحسب عادت، تغییر در اندازهی شخصی که به سوی ما حرکت میکند یا از ما دور میشود را کمتر از حد طبیعی آن قلمداد میکنیم و از نظر ذهنی آنها را به صورت اصلاح شده ولی با یک تغییر جزیی نسبت به اندازهی طبیعی آن میبینیم. تماشاگران از روبهرو با صورتهای یک شکل به نظر میرسند اما در نگاه یک بیننده، تصویری که او از چهرهی مردم در ردیفهای عقبی میبیند احتمالاً یک دهم اندازهی چهرهی آنها در ردیفهای جلویی است. ما هرگز تشخیص نمیدهیم که تصویر چهرهی ما در آینه همیشه خیلی کوچکتر از اندازهی واقعی آن است. اینها همه شاخصههایی از عمق تصویر است که ما برحسب عادت یا آن را نادیده میگیریم یا با آن، تطابق لازم را انجام میدهیم. مثل پدیدهی تصویر واژگون که در شبکیهی چشم مورد تمرکز قرار میگیرد. ما به صورت ذهنی این واژگونیِ محدودهی دیدمان را اصلاح میکنیم. همانطور که به صورت ناخودآگاه اندازهی تصویر را نیز اصلاح میکنیم. در حقیقت، تداوم اندازه، کاری است که مغز انجام میدهد و دوربین، قادر به انجام آن نیست. بنابراین وقتی داریم یک نما را طراحی میکنیم نباید توسط اشتباه هایی که به آن عادت کردهایم گمراه شویم.
به عنوان نمونه به دستهای خود نگاه کنید. یکی از آنها را به اندازهی طول بازو باز کنید؛ و دیگری را به اندازهی نصف آن. در چنین شرایطی هر دو دست تقریباً یک اندازه به نظر میرسد. ولی تصویر دستی که عقبتر است، نصف دست نزدیکتر خواهد بود. البته اگر دست نزدیکتر را روی دست دورتر قرار دهیم اندازهشان کاملاً متفاوت به نظر میرسد.
روشن است که برای «دیدن» مثل دوربین باید بر تنظیمات ذهنیِ روزانه غلبه کنیم. بسیاری از هنرمندان، خود را عادت دادهاند که تصویر ذهنی خود را به دقت طراحی کنند در حالی که بسیاری از ما بهویژه وقتی عکس میگیریم، در دام تصور اشتباه خود از تداوم اندازه گیر میافتیم! خلاصهی کلام این که ما آنچه را که به آن فکر میکنیم میبینیم؛ نه آنچه که در واقعیت وجود دارد.
این ویژگیهای دیداری که ما بر حسب عادت نسبت به تنظیم اندازهی سوژهها در فاصلههای مختلف انجام میدهیم، از دید تماشاگر و در اواسط قرن نوزدهم، بحث داغی به وجود آورده بود. آنهم در دوره و زمانهیی که برخی هنرمندان شروع کردند به نقاشی کردن از روی عکسها. اگر اینطور فرض کنیم که در هنگام عکاسی، فاصلهی یک لنز یا یک دوربین، همیشه، ابعاد عادی را به نمایش میگذارد، در این مورد، انتقادات بسیار شدیدی وجود داشت و مردم آن را یک انحراف کامل میدانستند؛ خصوصاً در بحث اندازهی نقاشیهایی که از روی عکسها تهیه میشد. مردم برای اولینبار با تنظیم اندازهی بصری توسط شبکیهی چشم و حقیقت بصریِ عکسی که به نقاشی تبدیل شده مواجه شدند.
در سال 1858 خانم جین کارلایل از یکی از نقاشیهای رابرت تِیت ناراضی بود. این نقاشی که به دیوار اتاق پذیرایی خانهاش نصب شده بود خانم کارلایل و همسرش را نشان میداد اما او معتقد بود چنین تصویری که احتمالاً برای آیندگان هم به ثبت رسیده، با آن میزی که جلوی آنهاست به اندازهی کافی افتضاح هست؛ ولی بدتر از آن این است که تصویر سگشان که در پیشزمینهی سمت راست تصویر کشیده شده، به بزرگی یک گوسفند کشیده شده! چیزی که یک اشتباه بارز و جنبهی ناخوشایند نقاشی از روی یک عکس نامیده میشود. این نکته در حقیقت، جنبهی بصری و واقعی آن نقاشی بود که ارتباط اندازهها را با هم نشان میداد. البته همانطور که بودند؛ نه آنطور که به تصویر کشیده شده بودند.
ارتباط تغییر در اندازه و ایجاد تناسب در عمق نما، یکی از مهمترین تمهیدات ترکیبی در تولیدات تلویزیون و سینما به حساب میآید. نحوهی دیدن مثل دوربین، نه تنها به بازآموختن روشهای ما (روشهای عادت شدهیی در محدودهی دید، برای کم کردن اندازهی واقعی اشیا) بلکه به طراحی و تصور ذهنی در مورد جلوههایی نظیر انتخاب زاویهی لنز و فاصلهی دوربین هم نیاز دارد.
منبع:برشین بلاگ